مهربانم سلام ؛
دلم نیامد تو این روزها نامه ننویسم. دلم نیامد این روزها ثبت نشود بر تقویم زندگیمان. دلم نیامد راحت بگذرم از روزهایی که قرار است روح و وجودمان را بسازد. این روزها اگر چه خیلی سخت شدهاند ولی مگر من و تو تنها هستیم؟! معلوم است که نه. «من» تو را دارم و «تو» مرا و «ما» خدایی داریم به بزرگیِ تمام کهکشانها و ستارهها.
وقتی زندگی به من خیلی فشار میآورد و روحم را در مُشتش قرار میدهد و فشارش میدهد ، من چشمانم را میبندم و خودم را رویِ ماه تصور میکنم. تصور میکنم که رویِ صندلیای نشستهام و خیره شدهام به گردالویِ آبی و سبز. برایِ من همین قدر دور شدن کافی است تا بفهمم که مشکلات و سختیها و شادیها و خندهها همه مثل هم هستند. همه میآیند که جایشان را به دیگری بدهند. لازم نیست حتماً در خیالم آنقدر دور شوم تا کهکشان کوچک راه شیری ، فقط تبدیل به یک نقطۀ نورانی شود. برای من نشستن رویِ ماه کافی است.
مریمم ؛ به یقین روزهایِ خوب ما هم خواهند آمد ، فقط تا قبل از آن نباید جا بزنیم ، که اگر جا بزنیم روزهایِ خوب میآیند و میروند و ما حتی متوجه آن هم نخواهیم شد. باید قوی باشیم و دست از تلاش برنداریم. باید قوی باشیم و دستهایمان را از هم جدا نکنیم. میدانی چرا از این روزها گفتم؟ چون یادمان نرود. یادمان نرود که خوشیها در کنارِ سختیها معنی پیدا میکنند. یادمان نرود که هیچ وقت تنها نبودیم و نیستیم.
بیا امشب وقتی ماه نور تاباند بر شب تاریکِ زمین ؛ باهم برویم و آنجا بنشینیم. خیره به تمام سختیها و شادیها و لذتها و غمها و تمام آدمهایی که دوستشان داریم و یا نداریم. بیا خیره بشویم و درک کنیم بزرگی خدا و ناچیزی خودمان را...
عاشقانه و صادقانه دوستت دارم مریمم.
- پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰